لاهوتی (غزلیات)/مرغان گرفتار
ظاهر
من کارگر و تو دهقان، داد از تو و آه از من، | تا چند برند اشراف کفش از تو، کلاه از من. | |||||
ما را و تو را دارا، یک نوع کند یغما، | خون می خورد این زالو، خواه از تو و خواه از من. | |||||
بر گردن ما بسته است تا رشتهٔ موهومات، | کی دست کشد هیهات، شیخ از تو و شاه از من. | |||||
ما طعمهٔ درباریم، مرغان گرفتاریم، | سیرند ستمکاران گاه از تو و گاه از من. | |||||
یک دل نشویم ار ما، دوری نکند اصلاً: | این بخت زبون از تو، این روز سیاه از من. | |||||
ما تا که ز هم دوریم، درمانده و مهجوریم؛ | این غفلت و نادانی است، عیب از تو، گناه از من. | |||||
بی چون و چرا، از ماست هر چیز که در دنیاست، | این نعمت و نان از تو، این دولت و جاه از من. | |||||
با زور همان نفعی، کز زحمت ما بردند، | کردند بزرگان سلب، عیش از تو رفاه از من. | |||||
من پینهٔ کف دارم، تو ناطقه لاهوتی، | در محکمهٔ زحمت، عرض از تو، گواه از من! |
دوشنبه، اوت ۱۹۲۵