لاهوتی (غزلیات)/لاله داغدار

از ویکی‌نبشته
  گل ار که نیست چه غم، بستری ز خار که دارم؛ چو لاله، یک دل پرخون داغدار که دارم.  
  نباشد ار به کنارم نگار من، ز فراقش کنار و دامنی از خون دل نگار که دارم.  
  مرا ز دامن او، مرگ هم جدا ننماید، گرفتم آنکه شوم خاک ره، غبار که دارم.  
  هزار شیشهٔ می، وامدار میکده هستم، چه غم که سیم و زرم نیست، اعتبار که دارم.  
  به رزم مفتخوران، همردیف رنجبرانم، دگر چه واهمه ز اغیار هست؟ یار که دارم.  
  به یاری دگرانم در این زمانه چه حاجت؟ دو دست کار و دو بازوی نامدار که دارم.  
  چه باک اگر نبود دُر شاهوار به دستم، گرانبهاتر از آن: شعر آبدار که دارم.  
  برای درد سر، ای شیخ، اگر که وعظ نمایی؛ بس است، بیهده دیگر مگو، خمار که دارم.  
  به مسجد ار که چو لاهوتیم کنند حقارت، روم به میکده ز آنجا، ره فرار که دارم.  

اسلامبول، ژوئیهٔ ۱۹۲۰