لاهوتی (غزلیات)/فریادرسی پیدا شد
ظاهر
بعد یک عمر، در این خانه کسی پیدا شد. | بهر تنهایی من، همنفسی پیدا شد. | |||||
سال ها بود که دزدیده فغان می کردم، | بازم از بهر هیاهو، هوسی پیدا شد. | |||||
سینه ام تنگ بد آنسان که ره آه نداشت، | همدمی آمد و در من، نفسی پیدا شد. | |||||
تا که از لانه پریدم به گلستان جهان، | هر قدم در ره من خار و خسی پیدا شد. | |||||
روشنی هیچ ندیدم، مگر آن دم که دلم | آنقدر سوخت که در آن قبسی پیدا شد. | |||||
بیش از این ناله و فریاد مکن، لاهوتی، | که به فریاد تو، فریادرسی پیدا شد. |
اسلامبول، آوریل ۱۹۲۱