لاهوتی (غزلیات)/صدای یار می‌آید

از ویکی‌نبشته
  به شادی نغمه کش، ای نی، نوای یار می آید؛ به لب آ، گوش کن، ای جان، صدای یار می آید.  
  اگر چون کودکان در جست و خیز آمد، مکن عیبش، به این حالت، دل از شوق لقای یار می آید.  
  ز راهم دور شو دیگر طبیبا، درد من کم شد، نمی بینی که قاصد با دوای یار می آید؟  
  من از دنیا فقط دیدار جانان آرزو دارم، نمی خواهم و گر خود، جان به جای یار می آید.  
  بیا، تا زنده گردد دل ز لطفت ای صبا، کز تو نفس چون می کشی، بوی وفای یار می آید.  
  دلا، از عقدهٔ هجران مکن آه و فغان چندان، نگه کن نامهٔ مشکل گشای یار می آید.  

کسلاودسک، مارس ۱۹۳۷