لاهوتی (غزلیات)/شمع رخ جانانه

از ویکی‌نبشته
  یارم به وفاداری جانانهٔ مشهوریست.  
  چون منزل جانان، جان کاشانهٔ مشهوریست.  
  تا بیندش، افتد دل در دام سر زلفش،  
  خال بت من در صید یک دانهٔ مشهوریست.  
  با سوزش و با کشتار دوری نکند از یار،  
  چون شمع رخش، دل هم پروانهٔ مشهوریست.  
  خونش چو گذشت از سر آید به کف دلبر،  
  در بزم محبت، دل پیمانهٔ مشهوریست.  
  جانبازی و صدق و عزم در سینه نموده جمع،  
  چون دارفنون عشق دل، خانهٔ مشهوریست.  
  شور، ار به سرش افتد بر هم زند عالم را،  
  دستش نزنید، این دل دیوانهٔ مشهوریست!  
  در مجلس، از آن گویند، در مکتب از آن خوانند،  
  عشق دل لاهوتی افسانهٔ مشهوریست.  

مسکو، سپتامبر ۱۹۳۷