لاهوتی (غزلیات)/شراب نگاه

از ویکی‌نبشته
  تاجیکستان شد منور تا تو گشتی بی نقاب، عالمی روشن شود، چون مه برآید از سحاب.  
  آفرین بر قوه ای کز پرده آزادت نمود؛ حیف بود این حسن عالمگیر ماند در حجاب.  
  از برای مست کردن، یک نگاهت بس بود، عاشق روی تو را حاجت نباشد با شراب.  
  روی نیکوی تو را، کوتاهی مو عیب نیست، حسن تو، دل را به سوی خود کشاند بی طناب.  
  قدرت سرپنجهٔ اکتبر را بنگر، که چون چادر از رویت گرفت و داد بر دستت کتاب.  
  بندهٔ دیروزه اکنون حکمرانی می کند، هیچ را هر چیز کردی، زنده باش ای انقلاب!  

دوشنبه، دسامبر ۱۹۲۵