لاهوتی (غزلیات)/زنده بادا وطن ما
ظاهر
باز هم، یار به رقص آمده است، | یار عیار به رقص آمده است. | |||||
گیسوی پر خم و تابش نگرید، | گوئیا مار به رقص آمده است. | |||||
این چه حالیست که از دیدن آن | شهر و بازار به رقص آمده است! | |||||
بلبل از نشئهٔ آن، مست شده، | گل و گلزار به رقص آمده است. | |||||
کوچه ها بزم کلانی دارند، | در و دیوار به رقص آمده است. | |||||
جوشد و کفزده، غلتد سوی دشت، | جوی کهسار به رقص آمده است. | |||||
عید پنبه است به جمهوری ما، | چیت و گزوار به رقص آمده است. | |||||
دست کلخوزچی ماهر، زده چنگ | پنبه بسیار به رقص آمده است. | |||||
می جهد، جیغ می کشد، می خندد، | دل بیعار به رقص آمده است. | |||||
پیر این دوره، چه دارو خورده است | که جوان وار به رقص آمده است؟ | |||||
زنده بادا وطن ما، که در آن | علم و آثار به رقص آمده است. |
مسکو، سپتامبر ۱۹۳۷