لاهوتی (غزلیات)/دویدم
ظاهر
صد ره در انتظارت، تا پشت سر، دویدم، | پایم ز کار افتاد، آنگه به سر دویدم، | |||||
صد ره، سرم به در خورد، چون وقت وعدهٔ تو | هر قدر دیرتر شد، من تندتر دویدم. | |||||
تا یک صدای پایی، زان سوی در شنیدم، | جستم، تو را ندیدم؛ بار دگر دویدم. | |||||
در فکر گفتگویت، از خواب و خور گذشتم، | در انتظار رویت، شب تا سحر دویدم. | |||||
تو مست خواب راحت، من مضطرب نشستم. | تو فارغ از من و، من زین بی خبر دویدم، | |||||
شب رفت و پیش چشمم، دنیا سیاه گردید. | خورشید من نیامد، من بی ثمر دویدم. | |||||
شاید دل تو می سوخت، بهتر، ندید چشمت، | چون با لبان خشک و چشمان تر دویدم. | |||||
اکنون، تو را که دیدم، در پای تا سر من | آثار خستگی نیست... جانم، مگر دویدم؟ |
مسکو، مه ۱۹۳۹