لاهوتی (غزلیات)/دل دیوانه
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | لاهوتی (غزلیات) از ابوالقاسم لاهوتی (دل دیوانه) |
' |
دیوانه نمودم دل فرزانۀ خود را؛ | در عشق تو گفتم همه افسانۀ خود را. | |||
غیر از تو، که افروخته ای شعله به جانم، | آتش نزند هیچ کسی خانۀ خود را. | |||
من زنده ام، آخر، دگری را تو مسوزان، | ای شمع، مرنجان دل پروانۀ خود را | |||
از بهر تو، سر باختن من هنری نیست، | هر دلشده، جان باخته جانانۀ خود را. | |||
دل کوچه به کوچه دود و نام تو گوید، | باز آ، ببر، این مرغک بی لانۀ خود را. | |||
با سنگ زدن، از بر دلبر نشود دور، | من خوب شناسم دل دیوانۀ خود را. |
مسکو، اوت ۱۹۳۷