لاهوتی (غزلیات)/دلبر افغان

از ویکی‌نبشته
  آن دلبر افغان چه سلحشور برد دل، چشم بد از او دور، که مغرور برد دل.  
  مرغ ار شود و ماهی اگر، از مژه و مو، با تیر برد راهش و با تور برد دل.  
  نزدیک بیائید و ببینید چه جانیست، آن دیده که با یک نگه، از دور برد دل.  
  دل را بده و آبروی خویش نگه دار، گر خود ندهی، خندد و با زور برد دل.  
  پیداست که دلدار شدن کیف بزرگیست، اینگونه که مستانه و مسرور برد دل.  
  بی تیره نقاب آید و صید افکند آزاد، دزد است نه جانانه، که مستور برد دل.  
  همچون دل من، عبد وفادار که دارد، پس این همه دیگر به چه منظور برد دل؟