لاهوتی (غزلیات)/دست کارگر

از ویکی‌نبشته
  گر نیست دو دست نامور ما را، کس می نرهاند از خطر ما را.  
  تا چند برای نفع خود، اشراف، آواره کنند و دربه در ما را؟  
  تا کی چو کلاه و کفش بفروشند، این بی شرفان به سیم و زر ما را؟  
  نه نور به دیده مانده از زحمت، نه زور به زانو و کمر ما را.  
  بایست مطیع شد به تشکیلات، تا وصله کند به یکدگر ما را.  
  چون جمع شویم، هیچ بازویی، از هم نکند جدا، دگر ما را.  
  پاداری و اتحاد، بنشاند، بر دامن شاهد ظفر ما را.  
  از مقصد خویش برنمی گردیم، از تن ببرند اگرچه سر ما را.  
  وز هیچ کسی کمک نمی خواهیم؛ کافیست دو دست کارگر ما را.  

تبریز، نوامبر ۱۹۲۱