لاهوتی (غزلیات)/خاطرپریش

از ویکی‌نبشته
  گفتگو از آشیان، صیاد، پیشم می کند؛ هم اسیرم کرده، هم ممنون ز خویشم می کند!  
  تسلیت های رقیب من، نه از دلسوزی است، او نمک پاشی به قلب ریش ریشم می کند!  
  فعله می میرد ز جوع و شیخ و مرشد میهمان این به آب کوثر و آن با حشیشم می کند.  
  صورت سرخ امیر و پینهٔ دست فقیر راستی بیزار، از آئین و کیشم می کند.  
  جمع چون بینم بساط عیش صنف مفتخور، فکر حال رنجبر خاطرپریشم می کند.  
  اشک چشمان یتیم کارگر، لاهوتیا! دعوت از بهر نجات صنف خویشم می کند.  

اسلامبول، ژانویهٔ ۱۹۲۱