لاهوتی (غزلیات)/جمهوری دل
ظاهر
ای کاشکی به عالم، تا چشم کار می کرد، | دل بود و آدم آن را قربان یار می کرد. | |||||
زین خوب تر چه می شد گر هر نفس به جانان | یک جان تازه می شد، عاشق نثار می کرد! | |||||
دل را ببین که نگریخت از حمله ای که آن چشم | بر شیر اگر که می برد، بی شک فرار می کرد. | |||||
جان را به زلف جانان، از دست من به در برد. | دلبر اگر نمی شد، این دل چه کار می کرد؟ | |||||
گر مرغ دل ز دلبر دزدیدمی، چه بودی، | تا شاهباز چشمش، از نو شکار می کرد. | |||||
شورای دولت عشق، فاتح اگر نمی شد، | جمهوری دلم را، غم، تار و مار می کرد. | |||||
دلبر اگر دلم را می خواند بنده، هر چند | آزادی است دینم، دل افتخار می کرد. | |||||
باران دیدهٔ من در فصل دوری تو | صحرای سینه ام را چون لاله زار می کرد. |
ستالین آباد - آرال، مه ۱۹۳۴