لاهوتی (غزلیات)/تصویر تو
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | لاهوتی (غزلیات) از ابوالقاسم لاهوتی (تصویر تو) |
' |
تو رفتی و تصویر تو در دیدۀ من ماند، | خندیدن و تقریر تو در دیدۀ من ماند. | |||
رفتی و نرفت ابرو و مژگان تو، از یاد، | شمشیر تو و تیر تو، در دیدۀ من ماند. | |||
بنشست به گل، پیش خرامیدن تو، کاج، | من دیدم و توفیر تو، در دیدۀ من ماند. | |||
رفتی و جنون آمد و با وی خوشم اکنون، | گیسوی چو زنجیر تو، در دیدۀ من ماند. | |||
با من همه در گردشی و صحبت و شوخی، | القصه که تصویر تو در دیدۀ من ماند. |
مسکو، اوت ۱۹۳۷