لاهوتی (غزلیات)/تصدیق وفاداری
ظاهر
اینقدر ضعیفم که گر آهی بدمیدم، | بینید ز جا، چون پر کاهی بپریدم! | |||||
جان پیشکشش کردم و گفت این ز تو نبود، | کاول قدم آن را به نگاهی بخریدم. | |||||
در مزرعهٔ عمر خود از کشتهٔ امید | کی شد که به جز خار، گیاهی درویدم؟ | |||||
قانع ز دهان تو به حرفی شدم، آن هم | گاهی بشنیدم ز تو، گاهی نشنیدم. | |||||
بسیار ز بیداد تو عاجز شدم، اما | جز سوی تو، دیگر به پناهی ندویدم. | |||||
کی شد که ز فرماندهی چشم سیاهت | امر آمد و من راه سپاهی نبریدم؟ | |||||
تصدیق وفا داریم این بس، که ز دستت | صد گونه جفا دیدم و آهی نکشیدم. |
باکو، آوریل ۱۹۲۲