لاهوتی (غزلیات)/به موی تو قسم
ظاهر
در جان و دل، از هر نگهت، رخنه و راهیست، | قربان دو چشم سیهت، این چه نگاهیست؟ | |||||
از دست تو، خون گشته دل زار، در این کار، | هر ناخن رنگین تو، رخشنده گواهیست. | |||||
یک شهر، به یک چشم زدن، دل بستاند، | نازم به صف مژه ات، این کار سپاهیست. | |||||
عاشق که بود شامل لطف تو، جسور است؛ | بی مهر تو، دلخستهٔ بی پشت و پناهیست. | |||||
پرسی که: چه روزیست مرا، بی مه رویت؟ | یک حرف: به موی تو قسم، روز سیاهیست. | |||||
گویی ز چه در سن جوان، موی سفیدم؟ | جانم، چه کنم؟ بی تو، مرا ثانیه، ماهیست! | |||||
هر نم، به گلو آیدم از هجر تو- دردی، | هر دم، که برون می رود از سینه ام، آهیست. | |||||
رنجیدنت انصاف نبود، ای بت افغان، | دل دارم و عاشق شده ام، این چه گناهیست! |
مسکو، ۱۹۵۴