لاهوتی (غزلیات)/امتحان وفا
ظاهر
آتش اگرچه سوخت تن ناتوان من، | گل کرد عشق و ماند به عالم نشان من. | |||||
گردد کهن زمانه و خامش نمی شود | آن شعله ها که جسته برون از دهان من. | |||||
تاریخ جنگ رنجبران را برو بخوان، | خواهی اگر خبر شوی از داستان من. | |||||
بسته است تا دهان مرا مادرم ز شیر | پیوسته دست رنجبری، داده نان من. | |||||
در جبههٔ مبارزه عمرم تمام شد؛ | دوران تیغ و آتش و خون بد زمان من. | |||||
سر داده ام به تودهٔ زحمت، از آن سبب | سوگند می خورند رفیقان به جان من. | |||||
قبر از برای من چه ضرور است، چون بود | دل های پاک فعله و دهقان، مکان من. | |||||
خود اینکه سوختم ننمودم شکایتی، | کافی بود به راه وفا امتحان من. | |||||
انصاف نیست، مرده مخوانم، که زنده است | پیغام من به ملت شیرین زبان من. |
مسکو، فوریهٔ ۱۹۳۰