لاهوتی (غزلیات)/آهوی آسمانی
ظاهر
این آسمان نورد، به سوی تو می پرد، | ما را در این هوا، به هوای تو می برد. | |||||
در مرتع کبود فلک، این هوانورد | مانند آهویی است که آزاده می چرد. | |||||
ابر ستبر را، متلاشی کند چنان | گرگی که از میانهٔ یک گله بگذرد. | |||||
در هم درد ز گردش پروانه اش هوا | آنسان که دل، ز گردش چشم تو می درد. | |||||
جز یاد دوست، در سر ما، اندر این فضا | فکر دگر مجال ندارد که بگذرد. | |||||
خود را به این پرنده سپردم، کز این دیار | بیرون برد مرا، به دیار تو بسپرد. | |||||
یاد دهان تنگ تو، در این دل هوا | زین بیشتر، بگو دل ما را نیفشرد. | |||||
مهر بتی به جان خریدی که هیچ وقت، | لاهوتیا، تو را به پشیزی نمی خرد. |
از دوشنبه به کاگان، در هواپیما، دسامبر ۱۹۲۶