فواید گیاهخواری/پختن خوراک
فصل ششم
پختن خوراک
انسان همیشه پرستش پیچیدگی و ظاهرسازی را میکند. هرچه آسان و طبیعی است بچشم او خوار میآید ازاینرو زندگانی را پیوسته دشوار نموده گمان میکند به خوشبختی خواهد رسید، درصورتیکه همیشه از او روبرگردان است. خوراک چیزی است که بهمنتها درجهٔ پیچیدگی رسیده طبیعت نشان میدهد که انسان باید از میوه و نباتات خام زندگانی بنماید. پختن یعنی خراب کردن و از حال طبیعی خارج کردن خوراکها یا برای این است که مزهٔ آنرا بپوشاند مثل گوشت تا بذائقهٔ فاسدشدهٔ ما لذت بکند و تمام اینها نتایج بدی برای سلامتی خواهد داشت.
پختن، خوراک را از حالت طبیعی خارج کرده مادهٔ حیاتی «ویتامین» را که در آن وجود دارد میکشد و برای بدن یک تفالهٔ خوراک پخته شده که در آن زهرهای کشتار تولید میشود باقی میگذارد. بدن انسان از گروه بیشمار ذرات کوچک زنده تشکیل شده که پهلوی یکدیگر قرار گرفتهاند. همهٔ موجودات خوراک زنده میخورند. همهٔ طبیعت زنده است. همانطوریکه برای نشوونما و نگاهداری بدن عناصر مادی لازم میباشد برای نگاهداری زندگانی حیاتی و روحی، انسان محتاج است بجذب نمودن خوراک زنده یعنی خام و نپخته و از نرسیدن آن مادهٔ حیاتی روح پژمرده شده قوای حیاتیه سست و ناتوان میگردد چنانکه از نخوردن غذا بدن ضعیف میشود. پس روی زمین زندگانی نگاهداری زندگانی را مینماید. این ماده در همهٔ هستیهای روی کرهٔ ما وجود دارد و برایاینکه داخل بدن انسان بشود تنها در گیاهها تجزیه و ترکیب آن صورت میگیرد. حیوانات گیاهخوار مستقیماً این ماده را از نباتات میگیرند و جانوران درنده از گوشت زندهٔ حیوانات دیگر اخذ مینمایند. پختن زندگانی را نابود کرده و یک تفالهای را ببدن میدهد که همه قوت حیاتی خود را از دست داده است و تنها بدن آنهائی را که نیمهجان هستند بکار میبرد و قوای خود را باین وسیله مرمت میکند.
هیچیک از موجودات خوراک خود را نمیپزند یا نمیکشند، اما انسان دقت کاملی در اینکار مینماید. چنانکه فیزیولوژیست ایرلندی «گریوز» انسان را یک حیوان طباخ توصیف میکند و گویا همین را دلیل برتری خود بر سایر جانوران میداند درصورتیکه این رفتار برخلاف قوانین طبیعت است و ازاینرو بدن او هیچوقت قوای لازمه را نگرفته بعلاوه یک مقدار زیاد از زهرها داخل آن میگردد و هرگاه از آبمیوهٔ خام و سبزیها آخشیجهای زندگی به آن نرسد بدون شک خواهد مرد.
آتش است که انسان بکمک آن خوراکهای عجیبوغریب و نتراشیده که خام نمیتواند لب بزند پخته و میخورد تا طبیعت را گول زده باشد. «بوردو» در تاریخ خوراک مینویسد: «استعمال آتش به ابتدای گوشتخواری انسان میرسد چون عضلات سخت و بدمزهٔ حیوانات بدون تغییری که آتش بآن میدهد خوردنش دشوار بوده است.» و همین استعمال روزانهٔ خوراکهای مرده است که ذائقهٔ او را منحرف کرده و بچیزهای مهیج مثل الکل و تریاک و غیره میل میکند — خوراک پیشاز همهچیز باید خام باشد یعنی همانطوریکه طبیعت بما میدهد. پرفسور «ریشه» میگوید: «باید پذیرفت که انسان یک حیوان است — گاهی باهوش اما اغلب نادان و درنده میباشد. برای خوراک خودش باید مانند یک حیوان رفتار بنماید. خوراک طبیعی ما نباید از آنچه که پس از کرورها قرن همهٔ گذشتگان ما میخوردهاند تفاوت داشته باشد. پس نیاکان سادهٔ ما آتش نمیشناختند و خوراک خود را نمیپختند. استعمال خوراک پختهشده یعنی زندگانی برخلاف ساختمان بدنی خودمان. آیا پختن، خوراکهای طبیعی را خراب و فاسد نمیکند؟»
بعلاوه پختن سبزی و میوه نمکهای معدنی آنها را در آب حل کرده بیشتر موارد لازمهٔ آن از بین میرود چنانکه فسفاتهای شیمیائی دواخانه جای فسفات طبیعی را نمیگیرد و جزو بدن نمیشود. میوههای ترش مثل لیمو و سرکه نمکهای معدنی را حل میکند ولی درهرحال اگر خوراک پخته هم استعمال میکنند برای تقویت مادهٔ حیاتی باید مقداری میوه و سبزی خام استعمال بنمایند.
انسان کنونی همان میوهخوار است که طبیعت باو میل خوراکهای خوشبو و و گوارای میوه را داده که از حرص لاشهٔ جانوران و پرندگان و آب گندیدهٔ میوههای کال و دلورودهٔ چرک و خون حیوانات را رنگرزی کرده با ادویه آمیخته بجای میوهٔ خوشمزه میخورد. عطر او سیر و پیاز و پنیر گندیده و دود خفهکنندهٔ توتون شده است و آب فاسدشدهٔ انگور و عصارههای زهرآگین را مینوشد و همهٔ وقت خودش را صرف درست کردن خوراکهای زهرآلود و خونین مینماید.
تمدن انسان بیشتر از دولت سر آتش و دستهای اوست که بهر کاری درمیآید تا در نتیجهٔ فکر او که آنهم بواسطهٔ تجربیات میلیونها سال و انتقال دادن بآیندگان ترقی کرده است. این پساز یافتن آتش است که او توانسته یک زندگانی مصنوعی برای خودش درست بکند و از هوای آزاد، ورزش طبیعی و زیبائی چشمانداز طبیعت محروم شده یک محیط محدود کثیف و مندرآوردی برگزیده بواسطهٔ پنهان شدن در اطاقهای تنگ و تاریک تنفس هوای زهرآلود و گردوغبار، کار کردن و خوابیدن در جاهائیکه هوای آزاد بآن نمیرسد، خوردن خوراکهای ساختگی که با آتش و هزار گونه چموخم آراسته میشود بیشتر سبب فساد را فراهم آورده است و انسان میوهخوار آرام یک دیو تشنهبخون شده بیش از همه جانوران درنده لاشه و کشتار میبلعد.
بجای آرامش و خرمی طبیعت در میان دادوغوغای دائمی زندگانی کرده شب را نشسته و روز را خوابیده مهربانی و عشق طبیعی را بیک مسخرهٔ ننگین کموبیش جانگدازی در آورده کارهای عجیبوغریب دشوار و بیفایده از او سر میزند که زندگانی او را سخت و غمناک کرده است.