فروغی بسطامی (تضمینها)/این چار رباعی از شه تاجور است
ظاهر
{{سرصفحه | عنوان فروغی بسطامی (تضمینها) | مؤلف فروغی بسطامی | قسمت این چار رباعی از شه تاجور است) | قبلی | بعدی
این چار رباعی از شه تاجور است | کارایش دیوان قضا و قدر است | |||||
چون بنویسی دهندهی کام دل است | چون بسرایی برندهی هوش سر است | |||||
«امروز سوار اسب رهوار شدم | از بهر شکار سوی کهسار شدم | |||||
آن قدر به چنگ باز و تیهو آمد | کز کثرت قتلشان در آزار شدم» | |||||
«باران ز هوا هم چو سرشکم آید | وز آمدنش به دشت رشکم آید | |||||
زان راه که باریدن باران ز چه روست | آنجا که چو سیل از مژه اشکم آید» | |||||
«دیدار تو دیدنم میسر نشود | هیچم به تو ماه روی رهبر نشود | |||||
هر چند کز آتش غمت میسوزم | لیکن گویم که چون تو دلبر نشود» | |||||
«دوری تو کرد زار و رنجور مرا | بی روی تو دیو است کنون حور مرا | |||||
گر وصل تو بار دگرم دست دهد | در هر دو جهان بس است منظور مرا» |
عاشق ای هسم