فرخی سیستانی (قطعات)/بوسهای از دوست ببردم به نرد
ظاهر
بوسهای از دوست ببردم به نرد | نرد برافشاند و دو رخ سرخ کرد | |||||
سرخی رخسارهی آن ماهروی | بر دو رخ من دو گل افکند زرد | |||||
گاه بخایید همی پشت دست | گاه برآورد همی آه سرد | |||||
گفتم: جان پدر این خشم چیست | از پی یک بوسه که بردم به نرد | |||||
گفت: من از نرد ننالم همی | نرد به یک سو نه و اندر نورد | |||||
گفتم: گر خشم تو از نرد نیست | بوسه بده گرد بهانه مگرد | |||||
گفت: که فردا دهمت من سه بوس | فرخی! امید به از پیشخورد | |||||
ندهم دل به دست تو ندهم | گر به تو دل دهم ز تو نرهم | |||||
کوی تو جایگاه فتنه شدهست | بر سر کوی تو قدم ننهم | |||||
دوستان از فراق تو شکهند | من همی از وصال تو شکهم | |||||
گر من لابه ساز چرب سخن | چه بسی لابهها به دل ندهم | |||||
سخت بسیار حیله باید کرد | تا ز دست تو سنگدل بجهم |