فرخی سیستانی (قصاید)/هنگامی گلست ای به دو رخ چون گل خودروی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فرخی سیستانی (قصاید) از فرخی سیستانی (هنگامی گلست ای به دو رخ چون گل خودروی) |
' |
هنگامی گلست ای به دو رخ چون گل خودروی | همرنگ رخ خویش به باغ اندر گل جوی | |||
همرنگ رخ خویش تو گل یابی لیکن | همچون گل رخسار تو آن گل ندهد بوی | |||
مجلس به لب جوی بر ای شمسهی خوبان | کز گل چو بنا گوش تو گشتهست لب جوی | |||
از مجلس ما مردم دو روی برون کن | پیش آر مل سرخ و برون کن گل دو روی | |||
باغیست بدین زینت آراسته از گل | یکسو گل دو روی و دگر سو گل یکروی | |||
تا این گل دو روی همیروی نماید | زین باغ برون رفتن ما را نبود روی | |||
بونصر تو در پردهی عشاق رهی زن | بوعمرو تو اندر صفت گل غزلی گوی | |||
تا روز به شادی بگذاریم که فردا | وقت ره غزو آید و هنگام تکاپوی | |||
ما را ره کشمیر همیآرزو آید | ما ز آرزوی خویش نتابیم به یک موی | |||
گاهست که یکباره به کشمیر خرامیم | از دست بتان پهنه کنیم از سر بت گوی | |||
شاهیست به کشمیر، اگر ایزد خواهد | امسال نیارامم تا کین نکشم زوی | |||
غزوست مرا پیشه و همواره چنین باد | تا من بوم از بدعت و از کفر جهان شوی | |||
کوه و درهی هند مرا ز آرزوی غزو | خوشتر بود از باغ و بهار و لب مرزوی | |||
خاری که به من در خلد اندر سفر هند | به چون به حضر در کف من دستهی شبوی | |||
غاری چو چه مورچگان تنگ در این راه | به چون به حضر ساخته از سرو سهی کوی | |||
مردی که سلاحی بکشد چهرهی آن مرد | بر دیدهی من خوبتر از صد بت مشکوی | |||
بر دشمن دین تا نزنم بازنگردم | ور قلعهی او ز آهن چینی بود و روی | |||
بس شهر که مردانش با من بچخیدند | کامروز نبینند در او جز زن بیشوی | |||
تا کافر یابم، نکنم قصد مسلمان | تا گنگ بود، نگذرم از وادی آموی | |||
از دولت ما دوست همینازد، گو ناز | بر ذلت خود خصم همیموید، گو موی |