فرخی سیستانی (قصاید)/هرکه بود از یمین دولت شاد
ظاهر
هرکه بود از یمین دولت شاد | دل به مهر جمال ملت داد | |||||
هرکه او حق نعمتش بشناخت | میر ما را نوید خدمت داد | |||||
طاعت آن ملک به جا آورد | هر که او دل بر این امیر نهاد | |||||
وقت رفتن ملک به میر سپرد | لشکر خویش و بنده و آزاد | |||||
گفت بر تخت مملکت بنشین | تا به تو نام من بماند یاد | |||||
هرچه ویران شد از تغافل من | جهد کن تا مگر کنی آباد | |||||
اینت نیکو وصیت و فرمان | ایزد آن شاه را بیامرزاد | |||||
اگر آن شاه جاودانه نزیست | این خداوند جاودانه زیاد | |||||
گل بخندد ز یاد این بر سنگ | آب گردد ز درد آن پولاد | |||||
انده او دل گشاده ببست | رامش میر بستهها بگشاد | |||||
شمع داریم و شمع پیش نهیم | گر بکشت آن چراغ ما را باد | |||||
گر برفت آن ملک، به ما بگذاشت | پادشاهی کریم و پاکنژاد | |||||
سخت خوب آید این دو بیت مرا | که شنیدم ز شاعری استاد: | |||||
«پادشاهی گذشت پاکنژاد | پادشاهی نشست فرخزاد» | |||||
«برگذشته همه جهان غمگین | وز نشسته همه جهان دلشاد» | |||||
«گر چراغی ز ما گرفت جهان | باز شمعی به پیش ما بنهاد» | |||||
ای خداوند خسروان جهان | ای جهان را به جای جم و قباد | |||||
ملک با رای تو قرار گرفت | بخت در پیش تو به پا استاد | |||||
کارهای جهان به کام تو گشت | گفتگوی تو در جهان افتاد | |||||
نه شگفت ار ز فر دولت تو | روید از شوره پیش تو شمشاد | |||||
تا به شاهی نشستی از پی تو | هفت کشور همیشود هفتاد | |||||
خلق را قبله گشت خانهی تو | همچو زین پیش خانهی نوشاد | |||||
پدر پیشبین تو به تو شاه | بس قوی کرد ملک را بنیاد | |||||
ملک چون کشت گشت و تو باران | این جهان چون عروس و تو داماد | |||||
چاکرانند بر در تو کنون | برتر از طوس نوذر و کشواد | |||||
از پی تهنیت خلیفه به تو | بفرستد کس، ار بنفرستاد | |||||
ای امیری که در زمانهی تو | نیست شد نام ز فتی و بیداد | |||||
کف به رادی گشاده، چشم به مهر | دست دادت خدای با کف راد | |||||
زائر از تو به خرمی و طرب | درم از تو به ناله و فریاد | |||||
تخت شاهی و پادشاهی و ملک | بر تو و بر زمانه فرخ باد | |||||
چون پدر کامکار باش که تو | پدر دیگری به رسم و نهاد | |||||
ماه خرداد بر تو فرخ باد | آفرین باد بر مه خرداد |