فرخی سیستانی (قصاید)/من ندانم که عاشقی چه بلاست
ظاهر
من ندانم که عاشقی چه بلاست | هر بلایی که هست عاشق راست | |||||
زرد و خمیده گشتم از غم عشق | دو رخ لعلفام و قامت راست | |||||
کاشکی دل نبودیم که مرا | اینهمه درد و سختی از دل خاست | |||||
دل بود جای عشق و چون دل شد | عشق را نیز جایگاه کجاست | |||||
دل من چون رعیتیست مطیع | عشق چون پادشاه کامرواست | |||||
برد و برد هر چه بیند و دید | کند و کرد هر چه خواهد و خواست | |||||
وای آن کو به دام عشق آویخت | خنک آن کو ز دام عشق رهاست | |||||
عشق بر من در عنا بگشاد | عشق سر تا به سر عذاب و عناست | |||||
در جهان سختتر ز آتش عشق | خشم فرزند سیدالوزراست | |||||
میر ابوالفتح کز فتوت و فضل | در جهان بیشبیه و بیهمتاست | |||||
صفتش: مهتر گشاده کفست | لقبش: خواجهی بزرگ عطاست | |||||
به سخا نامورتر از دریاست | گرچه او را کمینه فضل سخاست | |||||
دست او هست ابر و دریا دل | ابر شاگرد و نایبش دریاست | |||||
بخشش او طبیعی و گهریست | بخشش دیگران به روی و ریاست | |||||
راد مرد و کریم و بیخللست | راد و یکخوی و یکدل و یکتاست | |||||
نیکویی را ثواب هفتادست | از خدا و بر این رسول گواست | |||||
اندکست این ز فضل او هر چند | کس نگفتهست کاند کیش چراست | |||||
آن خواجه غریبتر که ازو | خدمتی را هزار گونه جزاست | |||||
اثر نعمت و عنایت او | بر همه کس چو بنگری پیداست | |||||
ادبا را شریک دولت کرد | دولت خواجه دولت ادباست | |||||
شعرا را رفیق نعمت کرد | نعمت خواجه نعمت شعراست | |||||
هر تنی زیر بار منت اوست | هر زبانی به شکر او گویاست | |||||
او ز جود و ز فضل تنها نیست | در همانند خویشتن تنهاست | |||||
طبع او چون هواست روشن و پاک | روشن و پاک بیبهانه هواست | |||||
هر که با او به دشمنی کوشد | روز او از قیاس بیفرداست | |||||
تیغ او بر سر مخالف او | از خدای جهان نبشته قضاست | |||||
دشمن او ازو به جان نرهد | ور همه پروریدهی عنقاست | |||||
گر چه آباش سیدان بودند | او به هر فضل سید آباست | |||||
دست او را مکن قیاس به ابر | که روا نیست این قیاس و خطاست | |||||
گر چه گیتی ز ابر تازه شود | اندرو بیم صاعقهست و بلاست | |||||
تا هوا را گشادگی و خوشیست | تا زمین را فراخی و پهناست | |||||
شادمان باد و یافته ز خدای | هر چه او را مراد و کام و هواست | |||||
مهرگانش خجسته باد چنان | کو خجسته پی و خجسته لقاست | |||||
کاندرین مهرگان فرخ پی | زو مرا نیم موزه نیم قباست |