فرخی سیستانی (قصاید)/سرو ساقی و ماه رودنواز
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فرخی سیستانی (قصاید) از فرخی سیستانی (سرو ساقی و ماه رودنواز) |
' |
سرو ساقی و ماه رودنواز | پرده بر بسته در ره شهناز | |||
ز خمهی رودزن نه پست و نه تیز | زلف ساقی نه کوته و نه دراز | |||
مجلس خوب خسروانیوار | از سخن چین تهی و از غماز | |||
بوستانی ز لاله و سوسن | همچو روی تذرو و سینهی باز | |||
دوستانی مساعد و یکدل | که توان گفت پیش ایشان راز | |||
ماهرویی نشانده اندر پیش | خوش زبان و موافق و دمساز | |||
جعد او بر پرند کشتیگیر | زلف او بر حریر چوگانباز | |||
بادهی چون گلاب روشن و تلخ | مانده در خم ز گاه آدم باز | |||
از چنین باده و چنین مجلس | هیچ زاهد مرا ندارد باز | |||
ساقیا! ساتگینی اندر ده | مطربا! رود نرم و خوش بنواز | |||
غزلی خوان چو حلهای که بود | نام صاحب بر او به جای طراز | |||
صاحب سید احمد آنک ملوک | نام او را همیبرند نماز | |||
در جهان هیچ شاه و خسرو نیست | که نه او را به فضل اوست نیاز | |||
کس نبیند فرو شده به نشیب | هر که را خواجه برکشد به فراز | |||
مهر و کینش مثل دو دربانند | در دولت کنند باز و فراز | |||
بر بداندیش او فراز کنند | باز دارند بر موافق باز | |||
به در دولت اندرون نشود | هر که ز ایشان نیافتهست جواز | |||
گر خلافش به کوه درفکنی | کوه گیرد چو تب گرفته گداز | |||
ماه را گر خلاف او طلبد | مطلب جز به چاه نخشب باز | |||
خدمت او گزین که خدمت او | خویشتن را کند فزون انداز | |||
به در او دو هفته خدمت کن | وز در او به آسمان دریاز | |||
آسمان برترست ز ابر بلند | آسمان یافتی بر ابر مناز | |||
آز اگر بر تو غالبست مترس | سوی آن خدمت مبارک تاز | |||
آب آن خدمت شریف کشد | آتش آرزو و آتش آز | |||
هیچ شه را چنین وزیر نبود | مملکتدار و کار ملک طراز | |||
در همه چیزها که بینی هست | خلق را عجز و خواجه را اعجاز | |||
بر شه شرق فرخست به فال | فال او را سعادتست انباز | |||
تا ولایت بدو سپرد ملک | گشت گیتی چو کلبهی بزاز | |||
متواتر شدهست نامهی فتح | گشته ره پر مرتب و جماز | |||
فتح مکران و در پیش کرمان | ری و قزوین و ساوه و اهواز | |||
ور نکو بنگری به راه در است | نامهی فتح بصره و شیراز | |||
از پس فتح بصره، فتح یمن | وز پس هر دو ، فتح شام و حجاز | |||
شاد باش ای وزیر فرخ پی | دل به شادی و خرمی پرداز | |||
دوستان را بیافتی به مراد | سر دشمن بکوفتی به جواز | |||
شکر شاهیت از طراز گذشت | می خور از دست لعبتان طراز | |||
نوبهارست و مطرب از بر گل | برکشیده بر آسمان آواز | |||
خوش بود بر نوای بلبل و گل | دل سپردن به رامش و به گماز | |||
خوش خور و خوش زی ای بهار کرم | در مراد و هوای دل بگراز | |||
تو بر این بالش و فکنده خدای | از تو اندر همه جهان آواز | |||
فرخی بندهی تو بر در تو | از بساط تو برکشیده دهاز |