فرخی سیستانی (قصاید)/سرو ساقی و ماه رودنواز
ظاهر
سرو ساقی و ماه رودنواز | پرده بر بسته در ره شهناز | |||||
ز خمهی رودزن نه پست و نه تیز | زلف ساقی نه کوته و نه دراز | |||||
مجلس خوب خسروانیوار | از سخن چین تهی و از غماز | |||||
بوستانی ز لاله و سوسن | همچو روی تذرو و سینهی باز | |||||
دوستانی مساعد و یکدل | که توان گفت پیش ایشان راز | |||||
ماهرویی نشانده اندر پیش | خوش زبان و موافق و دمساز | |||||
جعد او بر پرند کشتیگیر | زلف او بر حریر چوگانباز | |||||
بادهی چون گلاب روشن و تلخ | مانده در خم ز گاه آدم باز | |||||
از چنین باده و چنین مجلس | هیچ زاهد مرا ندارد باز | |||||
ساقیا! ساتگینی اندر ده | مطربا! رود نرم و خوش بنواز | |||||
غزلی خوان چو حلهای که بود | نام صاحب بر او به جای طراز | |||||
صاحب سید احمد آنک ملوک | نام او را همیبرند نماز | |||||
در جهان هیچ شاه و خسرو نیست | که نه او را به فضل اوست نیاز | |||||
کس نبیند فرو شده به نشیب | هر که را خواجه برکشد به فراز | |||||
مهر و کینش مثل دو دربانند | در دولت کنند باز و فراز | |||||
بر بداندیش او فراز کنند | باز دارند بر موافق باز | |||||
به در دولت اندرون نشود | هر که ز ایشان نیافتهست جواز | |||||
گر خلافش به کوه درفکنی | کوه گیرد چو تب گرفته گداز | |||||
ماه را گر خلاف او طلبد | مطلب جز به چاه نخشب باز | |||||
خدمت او گزین که خدمت او | خویشتن را کند فزون انداز | |||||
به در او دو هفته خدمت کن | وز در او به آسمان دریاز | |||||
آسمان برترست ز ابر بلند | آسمان یافتی بر ابر مناز | |||||
آز اگر بر تو غالبست مترس | سوی آن خدمت مبارک تاز | |||||
آب آن خدمت شریف کشد | آتش آرزو و آتش آز | |||||
هیچ شه را چنین وزیر نبود | مملکتدار و کار ملک طراز | |||||
در همه چیزها که بینی هست | خلق را عجز و خواجه را اعجاز | |||||
بر شه شرق فرخست به فال | فال او را سعادتست انباز | |||||
تا ولایت بدو سپرد ملک | گشت گیتی چو کلبهی بزاز | |||||
متواتر شدهست نامهی فتح | گشته ره پر مرتب و جماز | |||||
فتح مکران و در پیش کرمان | ری و قزوین و ساوه و اهواز | |||||
ور نکو بنگری به راه در است | نامهی فتح بصره و شیراز | |||||
از پس فتح بصره، فتح یمن | وز پس هر دو ، فتح شام و حجاز | |||||
شاد باش ای وزیر فرخ پی | دل به شادی و خرمی پرداز | |||||
دوستان را بیافتی به مراد | سر دشمن بکوفتی به جواز | |||||
شکر شاهیت از طراز گذشت | می خور از دست لعبتان طراز | |||||
نوبهارست و مطرب از بر گل | برکشیده بر آسمان آواز | |||||
خوش بود بر نوای بلبل و گل | دل سپردن به رامش و به گماز | |||||
خوش خور و خوش زی ای بهار کرم | در مراد و هوای دل بگراز | |||||
تو بر این بالش و فکنده خدای | از تو اندر همه جهان آواز | |||||
فرخی بندهی تو بر در تو | از بساط تو برکشیده دهاز |