فخرالدین عراقی (غزلیات)/یک لحظه دیدن رخ جانانم آرزوست
ظاهر
یک لحظه دیدن رخ جانانم آرزوست | یکدم وصال آن مه خوبانم آرزوست | |||||
در خلوتی چنان، که نگنجد کسی در آن | یکبار خلوت خوش جانانم آرزوست | |||||
من رفته از میانه و او در کنار من | با آن نگار عیش بدینسانم آرزوست | |||||
جانا، ز آرزوی تو جانم به لب رسید | بنمای رخ، که قوت دل و جانم آرزوست | |||||
گر بوسهای از آن لب شیرین طلب کنم | طیره مشو، که چشمهی حیوانم آرزوست | |||||
یک بار بوسهای ز لب تو ربودهام | یک بار دیگر آن شکرستانم آرزوست | |||||
ور لحظهای به کوی تو ناگاه بگذرم | عیبم مکن، که روضهی رضوانم آرزوست | |||||
وز روی آن که رونق خوبان ز روی توست | دایم نظارهی رخ خوبانم آرزوست | |||||
بر بوی آن که بوی تو دارد نسیم گل | پیوسته بوی باغ و گلستانم آرزوست | |||||
سودای تو خوش است و وصال تو خوشتر است | خوشتر ازین و آن چه بود؟ آنم آرزوست | |||||
ایمان و کفر من همه رخسار و زلف توست | در بند کفر مانده و ایمانم آرزوست | |||||
درد دل عراقی و درمان من تویی | از درد بس ملولم و درمانم آرزوست |