فخرالدین عراقی (غزلیات)/یاران، غمم خورید، که غمخوار ماندهام
ظاهر
یاران، غمم خورید، که غمخوار ماندهام | در دست هجر یار گرفتار ماندهام | |||||
یاری دهید، کز در او دور گشتهام | رحمی کنید، کز غم او زار ماندهام | |||||
یاران من ز بادیه آسان گذشتهاند | من بیرفیق در ره دشوار ماندهام | |||||
در راه باز ماندهام، ار یار دیدمی | با او بگفتمی که: من از یار ماندهام | |||||
دستم بگیر، کز غمت افتادهام ز پای | کارم کنون بساز، که از کار ماندهام | |||||
وقت است اگر به لطف دمی دست گیریم | کاندر چه فراق نگونسار ماندهام | |||||
ور در خور وصال نیم مرهمی فرست | از درد خویشتن، که دلافگار ماندهام | |||||
دردت چو میدهد دل بیمار را شفا | من بر امید درد تو بیمار ماندهام | |||||
بیمار پرسش از تو نیاید، به درد گو: | تا باز پرسدم، که جگرخوار ماندهام | |||||
مانا که بر در تو عراقی عزیز نیست | کز صحبتش همیشه چنین خوار ماندهام |