فخرالدین عراقی (غزلیات)/گر چه دل خون کنی از خاک درت نگریزیم
ظاهر
گر چه دل خون کنی از خاک درت نگریزیم | جز تو فریادرسی کو که درو آویزیم؟ | |||||
گذری کن، که مگر با تو دمی بنشینیم | نظری کن که خوشی از سر و جان برخیزیم | |||||
مشت خاکیم به خون جگر آغشته همه | از چنین خاک درین راه چه گرد انگیزیم؟ | |||||
هم بسوزیم ز تاب رخ تو ناگاهی | همچو پروانه ز شمع ارچه بسی پرهیزیم | |||||
بیم آن است که در خون جگر غرق شویم | بسکه بر خاک درت خون جگر میریزیم | |||||
تا دل گمشده را بر سر کویت یابیم | همه شب تا به سحر خاک درت میبیزیم | |||||
نیک و بد زان توایم، با دگریمان مگذار | با تو آمیختهایم، با دگری نامیزیم | |||||
راه ده باز، که نزد تو پناه آوردیم | بو که از دست عراقی نفسی بگریزیم |