فخرالدین عراقی (غزلیات)/چو دل ز دایرهی عقل بی تو شد بیرون
ظاهر
چو دل ز دایرهی عقل بی تو شد بیرون | مپرس از دلم آخر که: چون شد آن مجنون؟ | |||||
دلم، که از سر سودا به هر دری میشد | چو حلقه بین که بمانده است بر در تو کنون | |||||
کسی که خاک درت دوستتر ز جان دارد | چگونه جای دگر باشدش قرار و سکون؟ | |||||
دلم، که حلقه به گوش در تو شد مفروش | که هیچ قدر ندارد بهای قطرهی خون | |||||
چو رایگان است آب حیات در جویت | چرا بود دل مسکین چو ریگ در جیحون؟ | |||||
دل عراقی اگر چه هزار گونه بگشت | ولی ز مهر تو هرگز نگشت دیگر گون |