فخرالدین عراقی (غزلیات)/چه بود گر نقاب بگشایی؟
ظاهر
چه بود گر نقاب بگشایی؟ | بیدلان را جمال بنمایی؟ | |||||
مفلسان را نظارهای بخشی؟ | خستگان را دمی ببخشایی؟ | |||||
عمر ما شد، دریغ! ناشده ما | بر سر کوی تو تماشایی | |||||
با وصالت نپخته سودایی | از فراغت شدیم سودایی | |||||
چه توان کرد؟ یار مینشنوی | هیچ باشد که یار ما آیی؟ | |||||
جان را به چهره شاد کنی؟ | دل ما را به غمزه بربایی؟ | |||||
بی تومان جان و دل نمیباید | دل ما را به جان تو میبایی | |||||
پرده بردار، تا سر اندازیم | به سر کوی تو، ز شیدایی | |||||
ور بر آنی که خون ما ریزی | غمزه را حکم کن، چه میپایی؟ | |||||
مفلسانیم بر درت عاجز | منتظر گشته تا چه فرمایی؟ | |||||
چون عراقی امید در بسته | تا در بسته، بو که، بگشایی |