فخرالدین عراقی (غزلیات)/هر که را جام می به دست افتاد
ظاهر
هر که را جام می به دست افتاد | رند و قلاش و میپرست افتاد | |||||
دل و دین و خرد زدست بداد | هر که را جرعهای به دست افتاد | |||||
چشم میگون یار هر که بدید | ناچشیده شراب، مست افتاد | |||||
وانکه دل بست در سر زلفش | ماهیآسا، میان شست افتاد | |||||
لشکر عشق باز بیرون تاخت | قلب عشاق را شکست افتاد | |||||
عاشقی کز سر جهان برخاست | زود با دوستش نشست افتاد | |||||
هر که پا بر سر جهان ننهاد | همت او عظیم پست افتاد | |||||
سر جان و جهان ندارد آنک: | در سرش بادهی الست افتاد | |||||
وآنکه از دست خود خلاص نیافت | در ره عشق پایبست افتاد | |||||
هان، عراقی، ببر ز هستی خویش | نیستی بهرهات ز هست افتاد |