فخرالدین عراقی (غزلیات)/نگارا، بی تو برگ جان که دارد؟
ظاهر
نگارا، بی تو برگ جان که دارد؟ | سر کفر و غم ایمان که دارد؟ | |||||
اگر عشق تو خون من نریزد | غمت را هر شبی مهمان که دارد؟ | |||||
دل من با خیالت دوش میگفت: | که این درد مرا درمان که دارد؟ | |||||
لب شیرین تو گفتا: ز من پرس | که من با تو بگویم: کان که دارد؟ | |||||
مرا گفتی که: فردا روز وصل است | امید زیستن چندان که دارد؟ | |||||
دلم در بند زلف توست ور نه | سر سودای بیپایان که دارد؟ | |||||
اگر لطف خیال تو نباشد | عراقی را چنین حیران که دارد؟ |