فخرالدین عراقی (غزلیات)/ناگه بت من مست به بازار برآمد
ظاهر
ناگه بت من مست به بازار برآمد | شور از سر بازار به یکبار برآمد | |||||
بس دل که به کوی غم او شاد فروشد | بس جان که ز عشق رخ او زار برآمد | |||||
در صومعه و بتکده عشقش گذری کرد | ممن ز دل و گبر و ز زنار برآمد | |||||
در کوی خرابات جمالش نظر افگند | شور و شغبی از در خمار برآمد | |||||
در وقت مناجات خیال رخش افروخت | فریاد و فغان از دل ابرار برآمد | |||||
یک جرعه ز جام لب او میزدهای یافت | سرمست و خرامان به سر دار برآمد | |||||
در سوختهای آتش شمع رخش افتاد | از سوز دلش شعلهی انوار برآمد | |||||
باد در او سر آتش گذری کرد | از آتش سوزان گل بی خوار برآمد | |||||
ناگاه ز رخسار شبی پرده برانداخت | صد مهر ز هر سو به شب تار برآمد | |||||
باد سحر از خاک درش کرد حکایت | صد نالهی زار از دل بیمار برآمد | |||||
کی بو که فروشد لب او بوسه به جانی؟ | کز بوک و مگر جان خریدار برآمد |