فخرالدین عراقی (غزلیات)/ناگه از میکده فغان برخاست
ظاهر
ناگه از میکده فغان برخاست | ناله از جان عاشقان برخاست | |||||
شر و شوری فتاد در عالم | های و هویی ازین و آن برخاست | |||||
جامی از میکده روان کردند | در پیش صد روان، روان برخاست | |||||
جرعهای ریختند بر سر خاک | شور و غوغا ز جرعهدان برخاست | |||||
جرعه با خاک در حدیث آمد | گفت و گویی از میان برخاست | |||||
سخن جرعه عاشقی بشنید | نعره زد و ز سر جهان برخاست | |||||
بخت من، چون شنید آن نعره | سبک از خواب، سر گران برخاست | |||||
گشت بیدار چشم دل، چو مرا | عالم از پیش جسم و جان برخاست | |||||
خواستم تا ز خواب برخیزم | بنگرم کز چه این فغان برخاست؟ | |||||
بود بر پای من، عراقی، بند | بند بر پای چون توان برخاست؟ |