فخرالدین عراقی (غزلیات)/مست خراب یابد هر لحظه در خرابات
ظاهر
مست خراب یابد هر لحظه در خرابات | گنجی که آن نیابد صد پیر در مناجات | |||||
خواهی که راهیابی بیرنج بر سر گنج | میبیز هر سحرگاه خاک در خرابات | |||||
یک ذره گرد از آن خاک در چشم جانت افتد | با صدهزار خورشید افتد تو را ملاقات | |||||
ور عکس جام باده ناگاه بر تو تابد | نز خویش گردی آگه، نز جام، نز شعاعات | |||||
در بیخودی و مستی جایی رسی، که آنجا | در هم شود عبادات، پی گم کند اشارات | |||||
تا گم نگردی از خود گنجی چنین نیابی | حالی چنین نیابد گم گشته از ملاقات | |||||
تا کی کنی به عادت در صومعه عبادت؟ | کفر است زهد و طاعت تا نگذری ز میقات | |||||
تا تو ز خودپرستی وز جست وجو نرستی | میدان که میپرستی در دیر عزی و لات | |||||
در صومعه تو دانی میکوش تا توانی | در میکده رها کن از سر فضول و طامات | |||||
جان باز در خرابات، تا جرعهای بیابی | مفروش زهد، کانجا کمتر خرند طامات | |||||
لب تشنه چند باشی، در ساحل تمنی؟ | انداز خویشتن را در بحر بینهایات | |||||
تا گم شود نشانت در پای بینشانی | تا در کشد به کامت یک ره نهنگ حالات | |||||
چون غرقه شد عراقی یابد حیات باقی | اسرار غیب بیند در عالم شهادات |