فخرالدین عراقی (غزلیات)/مرا گر یار بنوازد، زهی دولت زهی دولت
ظاهر
مرا گر یار بنوازد، زهی دولت زهی دولت | وگر درمان من سازد، زهی دولت زهی دولت | |||||
ور از لطف و کرم یک ره درآید از درم ناگه | ز رخ برقع براندازد، زهی دولت زهی دولت | |||||
دل زار من پر غم نبوده یک نفس خرم | گر از محنت بپردازد، زهی دولت زهی دولت | |||||
فراق یار بیرحمت مرا در بوتهی زحمت | گر از این بیش نگدازد، زهی دولت زهی دولت | |||||
چنینم زار نگذارد ، به تیماریم یاد آرد | ورم از لطف بنوازد، زهی دولت زهی دولت | |||||
ور از کوی فراموشان فراقش رخت بربندد | وصالش رخت در بازد، زهی دولت زهی دولت | |||||
و گر با لطف خود گوید: عراقی را بده کامی | که جان خسته دربازد، زهی دولت زهی دولت |