فخرالدین عراقی (غزلیات)/مبند، ای دل، بجز در یار خود دل
ظاهر
مبند، ای دل، بجز در یار خود دل | امید از هر که داری جمله بگسل | |||||
ز منزلگاه دونان رخت بربند | ورای هر دو عالم جوی منزل | |||||
برون کن از درون سودای گیتی | ازین سودا بجز سودا چه حاصل؟ | |||||
منه دل بر چنین محنت سرایی | که هرگز زو نیابی راحت دل | |||||
دل از جان و جهان بردار کلی | نخست آنگه قدم زن در مراحل | |||||
که راهی بس خطرناک است و تاریک | که کاری سخت دشوار است و مشکل | |||||
نمیبینی چو روی دوست، باری | حجابی پیش روی خود فروهل | |||||
ز شوق او تپان میباش پیوست | میان خاک و خون، چون مرغ بسمل | |||||
چو روی حق نبینی دیده بر دوز | نباید دید، باری، روی باطل | |||||
تو هم بربند بار خود از آنجا | که همراهانت بربستند محمل | |||||
قدم بر فرق عالم نه، عراقی، | نمانی تا درینجا پای در گل |