فخرالدین عراقی (غزلیات)/ما چو قدر وصلت، ای جان و جهان، نشناختیم
ظاهر
ما چو قدر وصلت، ای جان و جهان، نشناختیم | لاجرم در بوتهی هجران تو بگداختیم | |||||
ما که از سوز دل و درد جدایی سوختیم | سوز دل را مرهم از مژگان دیده ساختیم | |||||
بسکه ما خون جگر خوردیم از دست غمت | جان ما خون گشت و دل در موج خون انداختیم | |||||
در سماع دردمندان حاضر آ، یارا، دمی | بشنو این سازی که ما از خون دل بنواختیم | |||||
عمری اندر جستو جویت دست و پایی میزدیم | عمر ما، افسوس، بگذشت و تو را نشناختیم | |||||
زان چنین ماندیم اندر ششدر هجرت، که ما | بر بساط راستی نزد وفا کژ باختیم | |||||
چون عراقی با غمت دیدیم خوش، ما همچو او | از طرب فارغ شدیم و با غمت پرداختیم |