فخرالدین عراقی (غزلیات)/ماهرخان، که داد عشق، عارض لاله رنگشان
ظاهر
ماهرخان، که داد عشق، عارض لاله رنگشان | هان! به حذر شوید از غمزهی شوخ و شنگشان | |||||
نالهی زار عاشقان، اشک چو خون بیدلان | هیچ اثر نمیکند در دل همچو سنگشان | |||||
با دل ریش عاشقان، وه! که چها نمیکنند؟ | ابرو چون کمانشان، غمزهی چون خدنگشان | |||||
از لب و زلف و خال و خط دانه و دام کردهاند | تا که برین صفت بود، دل که برد ز چنگشان؟ | |||||
ما چو شکر گداخته، ز آب غم و عجبتر آنک: | در دل ماست چو شکر غصهی چون شرنگشان | |||||
بیش مپرس حال من، زآنکه به شرح میدهد | از دل و دست ما نشان چشم و دهان تنگشان | |||||
غم مخور، ای دل، ار بود یک دو دمی چو دور گل | دولت بیثباتشان، خوبی بیدرنگشان | |||||
ابر صفت مریز اشک، از پی هجر و وصلشان | زان که چو برق بگذرد مدت صلح و جنگشان | |||||
جان عراقی از جهان گشت ملول و بس حزین | کاهوی او رمید از آن عادت چون پلنگشان |