فخرالدین عراقی (غزلیات)/شوری ز شراب خانه برخاست

از ویکی‌نبشته
فخرالدین عراقی (غزلیات) از فخرالدین عراقی
(شوری ز شراب خانه برخاست)
  شوری ز شراب خانه برخاست برخاست غریوی از چپ و راست  
  تا چشم بتم چه فتنه انگیخت؟ کز هر طرفی هزار غوغاست  
  تا جام لبش کدام می داد؟ کز جرعه‌اش هر که هست شیداست  
  ساقی، قدحی، که مست عشقم و آن باده هنوز در سر ماست  
  آن نعره‌ی شور هم‌چنان هست وآن شیفتگی هنوز برجاست  
  کارم، که چو زلف توست در هم بی‌قامت تو نمی‌شود راست  
  مقصود تویی مرا ز هستی کز جام، غرض می مصفاست  
  آیینه‌ی روی توست جانم عکس رخ تو درو هویداست  
  گل رنگ رخ تو دارد ، ارنه رنگ رخش از پی چه زیباست ؟  
  ور سرو نه قامت تو دیده است او را کشش از چه سوی بالاست؟  
  باغی است جهان، ز عکس رویت خرم دل آن که در تماشاست  
  در باغ همه رخ تو بیند از هر ورق گل، آن که بیناست  
  از عکس رخت دل عراقی گلزار و بهار و باغ و صحراست