فخرالدین عراقی (غزلیات)/سحرگه بر در راحت سرایی
ظاهر
سحرگه بر در راحت سرایی | گذر کردم شنیدم مرحبایی | |||||
درون رفتم، ندیمی چند دیدم | همه سر مست عشق دلربایی | |||||
همه از بیخودی خوش وقت بودند | همه ز آشفتگی در هوی و هایی | |||||
ز رنگ نیستی شان رنگ و بویی | ز برگ بینواییشان نوایی | |||||
ز سدره برتر ایشان را مقامی | ورای عرش و کرسی متکایی | |||||
نشسته بر سر خوان فتوت | بهر دو کون در داده صلایی | |||||
نظر کردم، ندیدم ملک ایشان | درین عالم، بجز تن، رشتهتایی | |||||
ز حیرت در همه گم گشته از خود | ولی در عشق هر یک رهنمایی | |||||
مرا گفتند: حالی چیست؟ گفتم: | چه پرسی حال مسکین گدایی؟ |