فخرالدین عراقی (غزلیات)/ساقی، قدحی می مغان کو؟
ظاهر
ساقی، قدحی می مغان کو؟ | مطرب غزل تر روان کو؟ | |||||
آن مونس دل کجاست آخر؟ | و آن راحت جان ناتوان کو؟ | |||||
آیینهی سینه زنگ غم خورد | آن صیقل غمزدای جان کو؟ | |||||
از زهد و صلاح توبه کردم | مخمور میم، می مغان کو؟ | |||||
اسباب طرب همه مهیاست | آن زاهد خشک جان فشان کو؟ | |||||
گر زهد تو نیست جمله تزویر | ترک بد و نیک و سوزیان کو؟ | |||||
ور از دو جهان کران گرفتی | جان و دل و دیده در میان کو؟ | |||||
با شاهد و شمع در خرابات | عیش خوش و عمر جاودان کو؟ | |||||
در صومعه چند زهد ورزیم؟ | صحرا و گل و می مغان کو؟ | |||||
چون بلبل بینوا چه باشیم؟ | بوی خوش باغ و بوستان کو؟ | |||||
ما را چه ز باغ و بوی گلزار؟ | بوی سر زلف دلستان کو؟ | |||||
با دل گفتم: مرا نگویی | کان یار لطیف مهربان کو؟ | |||||
ور یافتهای ازو نشانی | خونابهی چشم خون فشان کو؟ | |||||
با هم بودیم روزکی چند | آن عیش کجا و آن زمان کو؟ | |||||
دل گفت: هر آنچه او ندانست | از وی چه نشان دهیم: آن کو؟ | |||||
با این همه جهد می کنم هم | باشد که دمی شود چنان کو | |||||
خواهد که فدا کند عراقی | جان در ره او، ولیک جان کو؟ |