فخرالدین عراقی (غزلیات)/ساقی، ار جام می، دمادم نیست
ظاهر
ساقی، ار جام می، دمادم نیست | جان فدای تو، دردیی کم نیست | |||||
من که در میکده کم از خاکم | جرعهای هم مرا مسلم نیست | |||||
جرعهای ده، مرا ز غم برهان | که دلم بیشراب خرم نیست | |||||
از خودی خودم خلاصی ده | کز خودم زخم هست مرهم نیست | |||||
چون حجاب من است هستی من | گر نباشد، مباش، گو: غم نیست | |||||
ز آرزوی دمی دلم خون شد | که شوم یک نفس درین دم نیست | |||||
بهر دل درهم و پریشانم | چه کنم؟ کار دل فراهم نیست | |||||
خوشدلی در جهان نمییابم | خود خوشی در نهاد عالم نیست | |||||
در جهان گر خوشی کم است مرا | خوش از آنم که ناخوشی هم نیست | |||||
کشت امید را، که خشک بماند | بهتر از آب چشم من نم نیست | |||||
ساقیا، یک دمم حریفی کن | کین دمم جز تو هیچ همدم نیست | |||||
ساغری ده، مرا ز من برهان | که عراقی حریف و محرم نیست |