فخرالدین عراقی (غزلیات)/ساز طرب عشق که داند که چه ساز است؟
ظاهر
ساز طرب عشق که داند که چه ساز است؟ | کز زخمهی آن نه فلک اندر تک و تاز است | |||||
آورد به یک زخمه، جهان را همه، در رقص | خود جان و جهان نغمهی آن پردهنواز است | |||||
عالم چو صدایی است ازین پرده، که داند | کین راه چه پرده است و درین پرده چه راز است؟ | |||||
رازی است درین پرده، گر آن را بشناسی | دانی که حقیقت ز چه دربند مجاز است؟ | |||||
معلوم کنی کز چه سبب خاطر محمود | پیوسته پریشان سر زلف ایاز است؟ | |||||
محتاج نیاز دل عشاق چرا شد | حسن رخ خوبان، که همه مایهی ناز است؟ | |||||
عشق است که هر دم به دگر رنگ برآید | ناز است بجایی و یه یک جای نیاز است | |||||
در صورت عاشق چو درآید همه سوزاست | در کسوت معشوق چو آید همه ساز است | |||||
زان شعله که از روی بتان حسن برافروخت | قسم دل عشاق همه سوز و گداز است | |||||
راهی است ره عشق، به غایت خوش و نزدیک | هر ره که جزین است همه دور و دراز است | |||||
مستی، که خراب ره عشق است، درین ره | خواب خوش مستیش همه عین نماز است | |||||
در صومعه چون راه ندادند مرا دوش | رفتم به در میکده، دیدم که فراز است | |||||
از میکده آواز برآمد که: عراقی | در باز تو خود را، که در میکده باز است |