فخرالدین عراقی (غزلیات)/ز غم زار و حقیرم، با که گویم؟
ظاهر
ز غم زار و حقیرم، با که گویم؟ | ز غصه میبمیرم، با که گویم؟ | |||||
ز هجر یار گریانم، ندانم | که دامان که گیرم؟ با که گویم؟ | |||||
ز جورش در فغانم، چند نالم؟ | گذشت از حد نفیرم، با که گویم؟ | |||||
مرا از خود جدا دارد نگاری | که نیست از وی گزیرم، با که گویم؟ | |||||
به بوی وصل او عمرم به سر شد | فراقش کرد پیرم، با که گویم؟ | |||||
شب و روز آتش سودای عشقش | همی سوزد ضمیرم، با که گویم؟ | |||||
مرا خلقان توانگر میشمارند | من مسکین فقیرم، با که گویم؟ | |||||
چنان سوزد مرا تاب غم او | که گویی در سعیرم، با که گویم؟ | |||||
هر آن غم، کز فراقش بر من آید | به دیده میپذیرم، با که گویم؟ | |||||
به فریادم شب و روز از عراقی | به دست او اسیرم، با که گویم؟ |