فخرالدین عراقی (غزلیات)/رخ سوی خرابات نهادیم دگربار
ظاهر
رخ سوی خرابات نهادیم دگربار | در دام خرابات فتادیم دگربار | |||||
از بهر یکی جرعه دو صد توبه شکستیم | در دیر مغان روزه گشادیم دگربار | |||||
در کنج خرابات یکی مغبچه دیدیم | در پیش رخش سر بنهادیم دگربار | |||||
آن دل که به صد حیله ز خوبان بربودیم | در دست یکی مغبچه دادیم دگربار | |||||
یک بار ندیدیم رخش وز غم عشقش | صدبار بمردیم و بزادیم دگربار | |||||
دیدیم که بیعشق رخش زندگیی نیست | بیعشق رخش زنده مبادیم دگربار | |||||
غم بر دل ما تاختن آورد ز عشقش | با این همه غم، بین که چه شادیم دگربار | |||||
شد در سر سودای رخش دین و دل ما | بنگر، دل و دین داده به بادیم دگربار | |||||
عشقش به زیان برد صلاح و ورع ما | اینک همه در عین فسادیم دگربار | |||||
با نیستی خود همه با قیمت و قدریم | با هستی خود جمله کسادیم دگربار | |||||
تا هست عراقی همه هستیم مریدش | چون نیست شود، جمله مرادیم دگربار |