فخرالدین عراقی (غزلیات)/دیدی چو من خرابی افتاده در خرابات
ظاهر
دیدی چو من خرابی افتاده در خرابات | فارغ شده ز مسجد وز لذت مباحات | |||||
از خانقاه رفته، در میکده نشسته | صد سجده کرده هر دم در پیش عزی ولات | |||||
در باخته دل و دین، مفلس بمانده مسکین | افتاده خوار و غمگین در گوشهی خرابات | |||||
نی همدمی که با او یک دم دمی برآرد | نی محرمی که یابد با وی دمی مراعات | |||||
نی هیچ گبری او را دستی گرفت روزی | نی کرده پایمردی با او دمی مدارات | |||||
دردش ندید درمان، زخمش نجست مرهم | در ساخته به ناکام با درد بیمداوات | |||||
خوش بود روزگاری بر بوی وصل یاری | هم خوشدلیش رفته، هم روزگار، هیهات! | |||||
با این همه، عراقی، امیدوار میباش | باشد که به شود حال، گردنده است حالات |