فخرالدین عراقی (غزلیات)/دل گم شد، ازو نشان نمییابم
ظاهر
دل گم شد، ازو نشان نمییابم | آن گم شده در جهان نمییابم | |||||
زان یوسف گم شده به عالم در | پیدا و نهان نشان نمییابم | |||||
تا گوهر شب چراغ گم کردم | ره بر در دوستان نمییابم | |||||
تا بلبل خوش نوا ز باغم رفت | بوی گل و گلستان نمییابم | |||||
تا آب حیات رفت از جویم | عیش خوش جاودان نمییابم | |||||
سیر آمدم از حیات خود، زیراک | بی او ز حیات آن نمییابم | |||||
سرمایه برفت و سود میجویم | زان است که جز زیان نمییابم | |||||
آن یوسف خویش را کجا جویم | چون در همه کن فکان نمییابم | |||||
هم بر در دوست باشد ار باشد | از خود بجزین گمان نمییابم | |||||
بر خاک درش روم بنالم زار | چاره بجز از فغان نمییابم | |||||
چون جانش عزیز دارم، ار یابم | دل، کز غم او امان نمییابم | |||||
تا بر من دلشده بگرید زار | یک مشفق مهربان نمییابم | |||||
تا یک نفسی مرا دهد یاری | یک یار درین زمان نمییابم | |||||
یاری ده خویشتن درین ماتم | جز دیدهی خونفشان نمییابم | |||||
بر خوان جهان چه مینشینم من؟ | چون لقمه جز استخوان نمییابم | |||||
برخیزم ازین جهان بی حاصل | نقدی چو درین دکان نمییابم | |||||
خواهم که شوم به بام عالم بر | چه چاره؟ که نردبان نمییابم | |||||
خواهم که کشم ز چه عراقی را | افسوس که ریسمان نمییابم |