فخرالدین عراقی (غزلیات)/دلی یا دلبری، یا جان و یا جانان، نمیدانم
ظاهر
دلی یا دلبری، یا جان و یا جانان، نمیدانم | همه هستی تویی، فیالجمله، این و آن نمیدانم | |||||
بجز تو در همه عالم دگر دلبر نمیبینم | بجز تو در همه گیتی دگر جانان نمیدانم | |||||
بجز غوغای عشق تو درون دل نمییابم | بجز سودای وصل تو میان جان نمیدانم | |||||
چه آرم بر در وصلت؟ که دل لایق نمیافتد | چه بازم در ره عشقت؟ که جان شایان نمیدانم | |||||
یکی دل داشتم پر خون شد آن هم از کفم بیرون | کجا افتاد آن مجنون، درین دوران؟ نمیدانم | |||||
دلم سرگشته میدارد سر زلف پریشانت | چه میخواهد ازین مسکین سرگردان؟ نمیدانم | |||||
دل و جان مرا هر لحظه بی جرمی بیزاری | چه می خواهی ازین مسکین سرگردان ؟ نمی دانم | |||||
اگر مقصود تو جان است، رخ بنما و جان بستان | و گر قصد دگر داری، من این و آن نمیدانم | |||||
مرا با توست پیمانی، تو با من کردهای عهدی | شکستی عهد، یا هستی بر آن پیمان؟ نمیدانم | |||||
تو را یک ذره سوی خود هواخواهی نمیبینم | مرا یک موی بر تن نیست کت خواهان نمیدانم | |||||
چه بیروزی کسم، یارب، که از وصل تو محرومم! | چرا شد قسمت بختم ز تو حرمان؟ نمیدانم | |||||
چو اندر چشم هر ذره، چو خورشید آشکارایی | چرایی از من حیران چنین پنهان؟ نمیدانم | |||||
به امید وصال تو دلم را شاد میدارم | چرا درد دل خود را دگر درمان نمیدانم؟ | |||||
نمییابم تو را در دل، نه در عالم، نه در گیتی | کجا جویم تو را آخر من حیران؟ نمیدانم | |||||
عجبتر آنکه میبینم جمال تو عیان، لیکن | نمیدانم چه میبینم من نادان؟ نمیدانم | |||||
همیدانم که روزوشب جهان روشن به روی توست | ولیکن آفتابی یا مه تابان؟ نمیدانم | |||||
به زندان فراقت در، عراقی پایبندم شد | رها خواهم شدن یا نی، ازین زندان؟ نمیدانم |