پرش به محتوا

فخرالدین عراقی (غزلیات)/دل، دولت خرمی ندارد

از ویکی‌نبشته
  دل، دولت خرمی ندارد جان، راحت بی‌غمی ندارد  
  دردا! که درون آدمی زاد آسایش و خرمی ندارد  
  از راحت‌های این جهانی جز غم دل آدمی ندارد  
  ای مرگ، بیا و مردمی کن این غم سر مردمی ندارد  
  وی غم، بنشین، که شادمانی با ما سر همدمی ندارد  
  وی جان، ز سرای تن برون شو کین جای تو محکمی ندارد  
  منشین همه وقت با عراقی کاهلیت محرمی ندارد